معرفی انجمن خیریه امام سجاد(ع)
- بسم الله الرحمن الرحیم
- این خیریه در سال1389به همت جمعی از فرهنگیان
خیر و هم چنین با پشتوانه جامعه معظم روحانیت مسئول و آگاه این شهرستان به وجود
آمد و تاکنون از حمایت بی دریغ این جامعه بهرهمند بوده استشایان ذکر است خدمت های بی شائبه این عزیزان
بدون کوچک ترین چشم داشتی در جهت رفاهحال قشر مستضعف و آبرومندی بوده است که چشم
یاری شان جز به دست دوست نبوده است هرچند کار شکنی های طاقت فرساو انتظارات
بی جا و دور از انتظار بعضی کار را سخت و مشگل می نماید معهذا با توجه به رسالت
خطیری که این جمع در برنامه کاری خود دارد تاکنون توانسته است در این روند هم چون
دیگر خیریه های سطح شهر موفق و سر بلند باشدبدین امید که خداوند تبارک و تعالی نیات خیر و
خالصانه همه بندگان مخلص اش را روضه رضوان قرار دهد
به شوهر می رود امشـب ,عـزیزم - دخـتر کـاظم نمی گـویم کـه خلوت می شـود دور و بـر کـاظم
زنش مرده است ,دختر مادرش را دوست میدارد نـشد پـر هـم - دریغــا هــیچ , جای هـمسر کاظم
کـنار چـینه ای وا می رود در حــجم یـک رخـوت مــگـر مـی آیــد ایــن وارفـــتگی در بــاور کاظم
عـروسی – مادر - ای وای آخرین دیدار- پنداری کــه می شــد پـاره از مـاتم دل غــم پـرور کـاظم
بکــش روی سـر این دخــتر دلـمرده یـک دسـتی که بشکسته است از این وضع بد بال و پرکاظم
دلــش را درد مـی گــیرد, فــراوان , چــند بقـــچه که هـــمراه اســت ایــن ایـام بـا چــشم تـر کاظم
پس از این می نشـیند در مـیان ســینه ای صامت کــنار ایـن غــم دیرینــه اش شــور و شـر کاظم
عزائی , می کند پر , بعد از ین عمق وجودش را نمی دانم چـه می آیـد پـس از ایـن بـر سر کاظم
و چـشمانی که محـرومند از دیدن , چه می گویم کـه فــصل تـازه ای وا می شـود در دفـتر کـاظم بیست و دوم اسفند 1391
عشق باید که به جوش آید و کاری بکند
ور نه در همت ما ها اثری نیست که نیست
شرمناک در انتظار دخترک
مـرد می آمـد و در حـجم خودش گـم شـده بود
قـامتــش خــم شـده مــثل دم کـــژدم شـده بود
آنقدر کوفته – یک عصر – سواری – ماشین
بــا وی انگــار در آن شهر تــصادم شـده بود
صــبح تا شــام که جــائی ســر کـارش ببــرند
مــنتظر غــرق غــم و رنگ تلاطــم شـده بود
دسـت تقــدیر در آن دم هــوسی دیـگر داشـت
جــگری خــون و دلـی غــرق تالــم شـده بود
بــاز پیــــدا نـــشد امـــروز بـرایــش کــاری
سخت این بــار بــر او کـــار تجـسم شـده بود
دیــدم آن مـوقع که بـا بخشــش یک سـیگاری
صــورتش یـک دفـعه دریـــای تبسم شده بود
بــر خـــــلاف هــمۀ داغ گـــرفـــــتاری هـــــا
در غــم روســری دخــترکــش گــم شـده بود
بیست و سوم آذر1391